آنسوترك از كاريكاتور!
صحبت جمال بامداد با اسماعيل وفا يغمائى
12فوريه 2006
بامداد
از ماجراى روزنامه دانماركى و كاريكاتورهاى پيامبر اسلام و عكس العملها و در حقيقت تظاهرات عظيمى كه تقريبا در همه جا خودش را نشان داد حتما با خبريد، نوشته ها ، اظهار نظرها وصحبتهاى مثبت و منفى زيادى هم در اين باره وجود دارد و هنوز هم ماجرا ادامه دارد، ماجرائى كه بعضى وقتها ابعاد تكان دهنده اى به خود مى گيرد و پيامدهاى سياسى و اجتماعى اش باعث نگرانى است ، با توجه به اينكه شما فارغ التحصيل در رشته الهيات هستيد وسالها در يك سازمان سياسى با ايدئولوژى اسلام فعال بوده ايد وهنوز هم تحقيقات و مطالعات خود را در زمينه اسلام و بخصوص با كار روى تاريخ تشيع و كار بحث بر انگيز« تلاشى براى شناخت تاريخ مقدس در تشيع»، ادامه مى دهيد خوبست كه در اين زمينه صحبتى داشته باشيم.
يغمائى:
حرفى نيست ولى بحث مفصل است و ابتدا بايد بحث را تفكيك كرد، مثلا كار كاريكاتوريست روزنامه دانماركى و اين كه مثلا چرا اين قضيه رخ داد؟ بحث بر سر كسانى كه به خيابانها ريخته اند و بعضى هاشان در كشورهاى اروپائى شعار گردن زدن و مثله كردن مى دهند! كسانى كه از اين قضيه بازارشان رونق مى گيرد و ميخ اسلام خودشان را مى كوبند و امثال اينها..
بامداد:
و يا اين كه مثلا اسلام دين خشنى است و پيامبر اسلام پيامبر خشنى بوده؟ حتما مى دانيد كه حتى در بحث و فحصهاى پايه اى و تئوريك هم كم نيستند كسانى كه پيامبر اسلام را اساسا پيامبر نمى دانند مثلا ديدگاههاى دانته و گوته كه هر دو از نامداران ادب و فرهنگ اروپا هستند و نظرات بسيار منفى راجع به پيامبر اسلام دارند و خيلى از محققان ديگر، آيا نمى شود گفت كه ما شاهد نوعى فعاليتهاى ضد اسلام بر پايه ريشه هائى هستيم كه در اروپا و جود داشته است؟ آيا نمى شود فكر كرد حتى در برخى موارد هستند كسانى در اروپا كه به اين مساله دامن مى زنند؟
يغمائى:
اينها درست است، مى شود به اين چيزها فكر كرد ولى در بررسى پديده حاضر ، در آغاز بايد دنبال ريشه هاى اجتماعى و سياسى اش گشت و ديد چه منافعى حاصل مى شود؟ و به جيب چه كسانى مى رود؟ و نيز ضررش را چه كسانى مى كنند؟ در موردى كه داريم صحبت مى كنيم بايد مسائل تفكيك شوند تا بفهميم ماجرا چيست؟ مثلا كار كاريكاتوريست، آيا درست بوده يا غلط؟ انگيزه اش چه بوده است؟ الان روى انترنت نوشته هائى هست كه كاريكاتوريست و روزنامه مربوطه را به از ما بهتران وسرويسهاى اطلاعاتى وصل مى كنند و مى گويند كه غرض بر پا كردن جنجال و ماهى گرفتن از آب گل آلود است؟ كارى كه قبل از اين هم در رابطه با تحريك پيروان مذاهب و انها را به جان هم انداختن توسط دولتهاى استعمار گر سابقه داشته است. هستند كسانى كه اين قضيه را گوشه اى از اجراى يك طرح ، گوشه اى از طرح كسانى كه افسار جهان را در دست دارند مى دانند و مى گويند اين قضيه گوشه اى از اماده كردن زمينه براى برآشفته كردن افكار عمومى در اجراى نقشه اشغال خاورميانه است، در هر حال نظرها گونا گون است.
بامداد:
همين جا بگويم كه ماجرا اگر چه در سال 2006 اوج گرفته اما سپتامبر سال 2005 شروع شدع قبل از آن هم كتابى در باره زندگى پيامبر در دانمارك توسط نويسنده اى به نام بلوتيگين چاپ شده بود كه عكسهاى ناجورى در آن بود كه نقاشانش هر گز معرفى نشدند. در سپتامبر دوهزار و پنج روزنامهی يولندس پُستِن دوازده کاريکاتور از پيغمبر اسلام را که کار دوازده هنرمند دانمارکی است به چاپ میرساند. اين آغاز كشاكشى است كه از دانمارك شروع شد و به مصر و كشورهاى اسلامى كشيده و پس از چند ماه تبديل به يك بحران شده است و ارتشهائى از مسلمانان خشمگىن و بر اشفته را به مىدان كشانده است. در همين جا فارغ از كار كاريكاتوريست مى شود فكر كرد دستهائى به اين ماجرا دامن مى زنند.
يغمائى:
كار كاريكاتوريست به نظر من درست نبود، توهين به يك شخصيت مذهبى كه يك ميليارد پيرو دارد كار درستى نيست، وقتى كاريكاتورها را نگاه كنيم در بخش اعظم آنها با سيماى امثال خمينى و خامنه اى روبرو هستيم تا محمد، بايد حتى به عنوان يك مخالف اسلام و منتقد محمد با قضيه مسئولانه روبرو شد. اگر مى خواهيم محمد را نقد كنيم او را در دايره زمان و مكان تاريخى خودش و عملكردهايش نقد كنيم. مى خواهيم چكار كنيم؟ مى خواهيم جنجال بپا كنيم وآدمها را، آنهم جماعات عظيمى از مسلمانها را كه به لطف استعمار و عقب ماندگى از بسيارى چيزها محرومند، رو در روى ديگران قرار دهيم و يا مى خواهيم به حل و فصل مشكلات كمك كرده و نقش يك روشنگر را داشته باشيم؟ مى شود با يك كتاب ، خيلى بيشتر مثلا يك شخصيت مذهبى را اگر نظر مساعدى به او نداريم نقد كنيم و درستى و نادرستى كارهايش را بسنجيم و نگذاريم كه جنجالى به پا شود كه سودش به جيب از ما بهتران برود، اما چوب در سوراخ زنبور كردن آنهم با اين همه ملا و شيخ فرصت طلب كه به دنبال شوراندن مريدانشان هستند درست نيست.
بامداد:
آيا سانسور از همين جا شروع نمى شود؟ آيا مى شود به نويسنده يا كاريكاتوريست گفت كه چه بكشد و يا چه نكشد؟
يغمائى:
ببينيد بحث بر سر سانسور نيست، هيچ سانسورى قابل قبول نيست، بايد حتى خدا و پيغمبر و مقدسين را به نقد كشيد! ايمان و اعتقادات جد بزرگ من كه ايمان صميمى و ساده اش مادون تضاد بود اگر چه مثل كاشيكارى هاى مسجد شيخ لطف الله زيباست اما به درد من و شما نمى خورد، من در عبور از حريم مقدسات نمى توانم خدائى را بپرستم كه از او مى ترسم، من نمى توانم به دليل اين كه انسانى كوچك و فنا پذير هستم و يك روز حتما خواهم مرد لاجرم مذهب و خدا و پيغمبر و دست آخر ملاى محله را كه خدا و مذهب را يدك مى كشد قبول كنم، من نمى توانم به دليل اينكه نايب التوليه فلان مذهب مى گويد اگر مذهبى را كه من نايب آن هستم ول كنى دچار خلاء خواهى شد، زير بناى اخلاقى ات را از دست خواهى داد و امثال اينها هر ياوه اى را بپذيرم، كه گاهى سرگردانى در خلاء بهتر از سكونت در واقعيتى است كه بوى كهنگى اش موجب مى شود به انسان حالت تهوع دست بدهد من مى خواهم بفهمم آيا اين خدا و پيغمبر و امام سودى به حال زندگى من و ديگران دارد و يا نه، و يا اين كه مهار ى است براى سوارى گرفتن از من و بدتر از اين از انديشه من وتحميل و تزريق هر چيزى كه اىشان صلاح مى دانند و مصلحت مى بينند، من مى خواهم بدانم اين خدا و پيغمبر و امام با تاريخ و جامعه من چه كرده است و چه گلى به سر ما زده است ، بنا براين نقدش مى كنم و ردش مى كنم يا مى پذيرمش و گرامى اش مى دارم، مى بينيد بحث بر سر قبول سانسور نيست، و مى شود همه چيز نوشت و سرود و گفت و كشيد اما با اين همه بايد ديد كه مرزها تا كجاست؟ من مثلا كتابى مثل« بيست و سه سال» دشتى يا آثار كسروى يانقدهاى آقاى مير فطروس وآقاى شفا(عليرغم اختلاف نظرهايم) و اثار ملحدان و شورشيان دوران رنسانس را مى پذيرم و مى خوانم، كم نيستند نويسندگان و هنرمندانى كه عليه تنگ نظرى ها و ارتجاع مذهبى شوريده اند و به نظر من يكى از اصلى ترين كارهاى هنر شوريدن عليه همين دگمها و تنگ نظرى هاست و نوشتن و تبليغ در اين مورد محدوديت پذير نيست و سمبلهايش هم در ايران شاملو و حافظ وكسروى و هدايت و... هستند ولى كارى كه به تحريك جماعات بزرگى از افراد متعصب بيانجامد ودر حقيقت نانش را آخوندها بخورند درست نيست.
بامداد:
آيا واقعا از اين قضيه آخوندها سود مى برند؟
يغمائى:
اين ماجرا هم به نظر من در شرائطى كه ماجراى اتمى روى ميز است مثل ماجراى سلمان رشدى و كتاب معروفش مورد استفاده آخوندهاست. در اين جنجال و دود و دم بر پا شده آخوندها فرصت مناسب را براى تحركات سياسى خود به دست مى آورند و از فضاى ايجاد شده براى جلب سمپاتهاى افكار خود كمال استفاده را مى كنند، ظاهرا توهينى صورت گرفته و مسلمانها عصبانى شده اند ولى فوايد حاصل از اين بحران به جيب چه كسى مى رود؟ چه كسانى در قلب اروپا به مدد جماعاتى كه به خيابانها ريخته اند و علنا فرمان قتل و مثله كردن صادر مى كنند و روى پلاكاردهاىشان از كشتار مجدد يهوديان صحبت مى كنند و قدرت اسلام خودشان را به نمايش مى گذارند سود مى برند؟ چه كسانى از برجسته شدن اين سيماى خشن و بدوى تبر به دست اسلام شاد مى شوند؟.در اين ميان اتفاقا آن روشنفكران اهل درد و مسئول مسلمان و جماعات مسلمان خرد ورز و اهل منطقى كه بازيچه دست ملايان نيستند و تلاش مى كنند اسلام را با شرايط تاريخى و اجتماعى حاضر تطبيق بدهند زير ضرب و فشار مى روند، عكس العملهاى دولتهاى اروپائى در زير نظر قرار دادن و فشار آوردن روى مسلمانها، فعال شدن گروههاى راسيست و فاشيست عليه مسلمانها، ايجاد جو و فضائى آلوده عليه مسلمانان، اوج گرفتن جو پليسى و نظامى سودش به جيب چه كسانى مى رود؟ الان اين چيزها و جود دارد و هستند كسانى كه علاقه دارند اين را تبديل به يك جنگ صليبى تازه ميان جهان اسلام و جهان غرب بكنند.
بامداد:
كمى برويم به عمق، فارغ از اين مساله آيا اسلام مبلغ خشونت است، اگر ما بخواهيم نگاهى تئوريك به قضيه داشته باشيم به چه نتايجى مى رسيم؟
يغمائى:
داستان مفصل است وبايد از جنبه هاى مختلف به آن نگاه كرد، مثلا اين كه اديان براى چى آمدند؟ آمدند تا پيامى اخلاقى و انسانى بياورند و يا آمدند تا قدرت سياسى را به دست بگيرند؟ بايد تحولات و حيات واقعى و نه خيالى اديان و مذاهب را در طول تاريخ و در آميخته با حيات فرهنگى و سياسى و اجتماعى جوامع دنبال كرد. بايد معلولهائى را كه علتش مذاهب هستند دقيقا بررسى كرد؟ به نظر من در قسمت اول، اديان پيامى انسانى و اخلاقى و معنوى داشتند، حد اقل در دوران خودشان مى شود روى پيام اخلاقى و انسانى و معنوى آنها تاكيد كرد ودر بين مردم تا روزگار ما همين پيام است كه كار برد دارد و حفظ شده است، حال چه دريهوديت يا مسيحيت و يا اسلام و يا بوديزم، چند مثال خيلى ساده بزنم، وجه اخلاقى و معنوى مذهب است كه موجب مى شد در شهر ما در دل كوير سقاخانه ها در تابستان پر از آب يخ باشد، و جوانان برومند به افتادگان در حمل بارشان تا خانه كمك كنند و مردم به نان و نمك احترام بگذارند، اينها با تمام سادگى شان زيبا هستند و من به اين فرهنگ در هزاران تظاهرش دلبستگى دارم و آنها را دوست دارم، اين فرهنگ معنوى و زيبا ما را با نان و نمك خودش پرورده است، معنا و مفهوم وطن و مردم در بسيارى زوايا با اين فرهنگ معنوى در هم آميخته و من نمى توانم نفى اش كنم.
بامداد:
مى توانيد مثال بزنيد؟
يغمائى:
تولستوى حرف جالبى دارد، او مى گويد من بدون دوست داشتن دهكده كوچك خودم نمى توانم تمام روسيه بزرگ را حس كنم، اين حرف كاملا درستى است، براى من به عنوان مثال، سايه هاى بازارهاى سرپوشيده، نور گيرها، معمارى مساجد، لهجه ها و اعتقادات مردم، مفهوم گناه و ثواب، و هزاران چيز از اين قبيل، معناى مردم و ميهن را در ذهن من پر رنگ مى كند، بدون اين مجموعه عظيم كه مثل يك مجموعه بى شمار از موزائيكهاى رنگين سراسر زندگى پنجاه و سه ساله مرا فرش كرده و خوب بد مرا ساخته و به شخصيت من به عنوان يك ايرانى شكل داده، بدون تعارف من نمى توانم سرزمين و مردم خودم را بفهمم و به عنوان كسى كه به ادبيات علاقه دارد مثلا نمى توانم بدون اينها عطر سرگيجه آور و مستى بخشى را كه از درون شعرهاى حافظ مى تراود حس كنم و شعر حافظ را بفهمم. من زيبائى و شور غزلىعاشقانه از حافظ را در تصادم مفهوم مذهبى و وسوسه انگيز گناه و تابو شكنى جسورانه حافظ كه معناى عشق و زيبائى را با وسوسه گناه در هم مى آميزد و در كنارش فانوس رحمت خداى خودش را در خلوتكده عشاق بر مى افروزد و شيخ شهر را متفكر و انديشناك بر جاى مى گذارد مى فهمم، مىبينيد كه مثلا شعر حافظ را بدون ساختارهاى مذهبى اش نمى توان فهميد ع در هر حال اين مجموعه فرهنگى و معنوى و اخلاقى با من به سفر آمده است تا در تبعيد و غربت مرا از تنهائى بيرون بياورد و نگذارد در سرزمىنى كه سرزمىن من نىست رنگ ببازم، اين مجموعه است كه موجب شده پس از بيست و سه سال دورى از ايران من به طور قوى خودم را همان آدم سالهاى جوانى بشناسم و نسبت به مردم و سرزمين خودم نعهد داشته باشم.
اين از بخش معنوى و اخلاقى و فرهنگى قضيه كه مذهب در ان نقشى كاملا موثر دارد ولى بدون تعارف بگويم فارغ از اين،اديان وقتى در پى به دست گرفتن قدرت سياسى هستند، كه اكثرا هم هستند، بخصوص اسلام( قويا و در آميخته با انواع و اقسام دولتها) كه داعيه سياسى دارد، ديگر از آن سيماى مهربانانه و اخلاقى آنها اثرى نيست، ديگر ما در اسلام با مولانا و عطار و ان چهره جوانمردانه على ابن ابيطالب كه شبها با كيسه نان خشك به درب سراى فقرا مى رفت و سيماى پورياى ولى و بايزيد و مولانا و ابوالحسن خرقانى و امثالهم روبرو نيستيم كه با سلطان محمود و امير تيمور وامير مبارزالدين محمد مظفرى و خمينى روبرو هستيم، در مسيحيت با فرانسوا دواسيز والبرت شوايتزر و آبه پير و قديسى كه گوستاو فلوبر در «سه داستان» خود و ژيلبر سيسبرن در«شب بخير آقاى شوايتزر» خلق كرده برخورد نخواهيم كرد بلكه با پاپهائى برخورد مى كنيم كه در اروپا آدمها را مثل هيزم مى سوزاندند و هزاران نفر را همان پاپهائى كه به اينوسان(معصوم) معروف بودند سوزاندند، با دستگاه انگيزيسيونى برخورد مى كنيم كه شكنجه گرانش كه مقامات مذهبى داشتند دست لاجوردى را از پشت مى بستند و با جنگجويان صليبى روبرو مى شويم كه مى كشند و مى سوزانند و تجاوز مى كنند، ودر مملكت خودمان در دين صلح طلب زرتشت با كسانى روبرو هستيم با مغان عظيم الشاني كه پوست مانى را پر از كاه كردند و فرمان قتل و كشتار دهها هزار مزدكى را صادر كردند و با اخوندهائى روبرو هستيم كه در دوران قاجاريه پيروان باب را به ضرب چكش و تبر و ميخ طويله مى كشتند و زنده زنده آتش مى زدند كه اسنادش هست و نزديكتر به خودمان شاهد قتل و كشتار دهها هزار مجاهد و فدائى و دموكرات و مبارز و توده اى و سركوب و كشتار اقليتهاى مذهبى به دست جمهورى اسلامى هستيم كه احتياجى به توضيح ندارد.
بامداد:
يعنى اين كه پيام اخلاقى و معنوى مذهب آرى ولى مذهب به عنوان ابزار قدرت سياسى نه.
يغمائى:
من قويا و بر مبناى مطالعات و تجربه عملى خود اين طور اعتقاد دارم وفكر مى كنم تجربه تاريخى و اجتماعى كافى است. من در اين زمينه سالهاست دارم كار مى كنم و بيش از دو هزار صفحه نوشته ام ومعتقدم كه به تاثيرات فرهنگى و اخلاقى و معنوى مذاهب بايد توجه كرد كه اساسا اينها از فرهنگ بشرى تفكيك ناپذيرند ، بگذاريد صريح بگويم كه نقش اصلى را در بنياد گذارى فرهنگ انسانى مذاهب داشته اند، اخلاق را مذاهب پايه گذارى كرده اند و امروز هم ما از اخلاق بى نياز نيستيم اگر چه اخلاق كه فضاى ضرورى زيست معنوى و روحى ما را ايجاد مى كند نيز مثل محيط زيست به شدت در روزگار ما آلوده وتضعيف شده است، مساله خدا و لاخدا هميشه مساله اى است نه فقط مذهبى كه فلسفى، كه مردم كوچه و بازار در مذهب خودشان جوابش را مى جويند، مردم با مسائل جهان مرگ سر و كار دارند و چه كسى است كه گاهى به اين مقوله محتوم نيانديشد و مذاهب هنوز هم به اين نيازها پاسخ مى دهند ، اما جدا از اين مسائل من با مذهبيزه شدن مسائل سياسى و اجتماعى و مبارزاتى كه باعث شكل گرفتن مذهب به عنوان قدرتى سياسى و اجتماعى در حاكميت مى شود و نهايتا باعث مى شود يك نفر به عنوان نماينده تام الاختيار خدا حرف آخر را بزند قويا مخالفم و مى گويم تجربه كافى است! ، مى توانيم مذهبمان را داشته باشيم و خداى خود را بستائيم اما مذهب و خدايمان احتياجى به نايب و متولى ندارد و براى عنصر اگاه مذهبى وقت آن رسىده كه نايبان و متوليان جل و پلاسشان را جمع كنند و بروند دنبال كارشان و بگذارند ما با خداى خودمان فارغ از مزاحم حرف بزنيم. ما مى توانيم مذهبى باشيم اما وقتى وارد حزب و مجلس و سازمان سياسى مان مى شويم چاره مذهب نيست كه شعور و خرد جمعى است و گرنه دوباره كار مشكل خواهد شد و خواهيم ديد كه از زير رداى مسيح ، قيصرى زرهپوش و شمشير به كف سر و كله اش پيدا خواهد شد.
بامداد:
فكر مى كنيد در چنين شرائطى كه فضا به شدت آشفته است و چند كاريكاتور نقش و وظيفه يك مسلمان دموكرات و يا يك غير مذهبى مسئول چه مى تواند باشد؟
يغمائى:
اول بايد قضيه را فهم كردو مقدارى به آنسوترك از كاريكاتور فكر كرد و وقتى قضيه فهم شد بدون در غلتيدن به ورطه تعصب اسلامى و يا ضد اسلامى، خطرات ناشى از مساله و سودى را كه انتگريست ها و فاشيستها و راسيستها و بخصوص آخوندهاى حاكم بر ايران از اين قضيه مى برند توضيح داد، در اين ميان گروههاى سياسى وروشنفكران و كسانى كه صدايشان بيشتر قابل شنيدن است مى توانند نقش موثرى روى توده هاى پيرامون خود و بخصوص توجه دادن دولتهاى اروپائى به اين مساله و خطرات ناشى از دامن زدن به اين جو داشته باشند. بايد روى اين مساله تاكيد كرد كه در مركز قضيه از لحاظ سياسى بايد آخوندها را ديد، و بايد در رابطه با آخوندها كم كاريها و بهتر است بگويم كژكارى هاى حضرات را، دولتمردان را كه متاسفانه هنوز هم ادامه دارد به انها ياد اورى كرد و بايد به طور استراتژيك در مبارزه اى نيرومند و فرهنگى و با شكستن درست تابوها فضاى اين را ايجاد كرد كه همه چيز بتواند در بوته نقد و بررسى قرار گيرد.
بامداد:
و به عنوان آخرين سئوال به طور خاص نقش يك هنرمند در اين كشاكش چيست؟
يغمائى:
نقش يك هنرمند به طور خاص جدا از آنچه كه گفتم نيست ولى اگر به طور خيلى خاص مى خواهيد نظر مرا در باره نقش خاص هنرمند بخصوص شاعران بدانيد مى گويم، بجز از موضعگيرى هاى لازم سياسى، هنر و بخصوص شعربه عنوان هنر مادر، در اين نبرد، زمينه اى عظيم و استراتژيك و كارى بسيار سخت و رنجبار را در پيش رو دارد و ترجيح مى دهم توضيح بيشتر از اين را با چند سطر از يكى از شعرهاى منتشر نشده ام با نام در ستايش رسالت بدهم تا در فرصتهائى دىگر در اين باره بيشتر صحبت بكنيم.
.........
رسول باش
و نه امام!
كه امام ، تنها تعمير گر ديوارهاى عتيق فرو ريخته اى است
كه رسولان غبار شده، آن را خشت بر خشت نهاده اند
و رسول!
فرو ريزنده ى
حصارهاى
تاريك كهن است
و رسول!
معمار جهانى تازه است
كه معماران كهن را به رسميت نمى شناسد
ونقاشى چربدست
كه نقشى نوين از خدائى تازه را
بر تاق آسمان وانديشه نقش مى كند
ونوحى!
و ناخدائى بى پروا
كه بر امواج عظيم هايل بادبان مى گشايد
تا از مدار توقف و توفان بگذرد
واقيانوسها ئى
وافقهائى
قاره هائى نوين را كشف
و اگر نباشد
انها را
خلق كند....
رسول باش و نه امام
كه امام تنهادژبان آئين و خدائى است سفت شده و كهن
كه رسولان پيشينش بركشيده اند
و تراشكار نگين عقيق عتيقى
كه در زير آن زهر انباشته اند
و بر انگشتر انديشه و باورهايش نشانده اند
و رسول شكننده بتهاست!
فرو كشنده ى خداى كهن و بركشنده خدائى كه نگاهى تازه!...
.......
رسول باش و نه امام
بر دوشهاى خود بالى برويان
ديوارها را ويران كن
و از اين تيغستان تاريك مدور محدود ملال آورپرواز كن
.....
ابراهيم باش
كه بتها را فرو مى كشد
كه خداى كهن را فرو مى كشد
و خداى نوين را به پرواز در مى آورد،
موسى باش كه يهوه را مى افرازد
و محمد باش كه فرو مى كشد
و الله را بر تاق جهان مى چسباند
تا بر اين روال مجالى پديدآيد
كه فارغ از اين و آن
آزادى را
بر تاق جهان
بنشانيم....
.........
نگاه كن
در زير ماه دوپاره سبز....
رسول را با روشنائى هايش
و افقهاى بى مرزش
و لبخندش......
...........
۱ نظر:
سلام . خسته نباشید. بسیار مصاحبه پرباری است . موفق باشید
ارسال یک نظر