با کلیک روی تابلو به صفحه اصلی وبگاه بروید

سه‌شنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۴

در پشت آتش و دود انفجارهاى سامرا
گفتگوى جمال بامداد با اسماعيل وفا يغمائى(بخش اول)
اول مارس 2006 ميلادى

ريشه ها ،
اندكى در باره ايران وعراق،اسلام و مشكل شيعه و سنى
بامداد:
صحبتى داشتيم در باره سركوب درويشان و خوشبختانه فرصتى به دست آمد كه در باره انفجارهاى مقابر امامامان دهم و يازدهم شيعه در سامرا صحبت كنيم. مسئله اى كه پى آمدهاى سنگينى از لحاظ سياسى و اجتماعى و مذهبى داشته و دارد، مسئله اى كه به واقع حيرت همه را بر انگيخته است و متاسفانه تا همين الان پى آمدهاى آن، باعث كشتار و خرابى هاى فراوان شده است و ماجرا ادامه دارد. مى دانيم كه گروهها ى مختلف شيعه و سنى،گروههاى مسلح عراقى و حتى القاعده در اين مورد موضع گرفته اند و آن را محكوم كرده اند. مى دانيم كه اكثر گروههاى سياسى اين عمل تروريستى را رد كرده اند و خلاصه هيچكس اين عمليات فاجعه بار و زشت را كه عواطف ميليونها نفر را جريحه دار كرده است و چاشنى يك جنگ داخلى ميان شيعه و سنى را منفجر كرده است مشروع ندانسته ومسئوليت آن را نپذيرفته است.در اين انفجار يك تن مواد منفجره به كار گرفته شده است و شكل عمليات نشان مى دهد كه كار يك گروه كوچك نيست،اين فاجعه سرگيجه آور اين فكر را به ذهن مى آورد كه واقعا اين كار ، كار كدام گروه مذهبى است؟ كار كدام گروه مثلا سياسى است؟ كسانى كه در پشت پرده قرار دارند چه كسانى هستند، و چه فكرى كرده و چه چيزى را تعقيب مى كنند؟ آيا جنگ، جنگ شيعه و سنى است و يا چيز ديگرى است، چونكه در تاريخ عراق ما شاهد درگيرى هاى شيعيان و اهل سنت بوده ايم ، در هر حال اين انفجارهاى هولناك يك نقطه عطف است و فكر مى كنم صحبت در اين باره مفيد باشد.
يغمائى:
همانطور كه اشاره كرديد،تاريخ عراق شاهد درگيرى هائى ميان شيعه و سنى بوده است، ولى درك اين درگيرى ها و شرايط كنونى بدون نگاهى به بنيادهاى تاريخى و اجتماعى قضيه ممكن نيست ، بايد مقدارى گذشته را بررسى كرد و پايه ها و بنيادها را ديد، بايد ديد اين جنگ از آغاز توسط چه كسانى شروع شده است و چه كسانى از آن قرنهاست سود برده اند و پس از مدتها كه از اين جنگ و جدال خبرى نبود چه كسانى سعى مى كنند آتش آن را تيز و شعله ور كنند وخون شىعه و سنى را هبا و هدر كنند و از آن سود ببرند؟ بايد توجه كرد كه اين جنگ واقعا جنگ توده هاى شيعه و سنى است كه هر دو به يك مصيبت گرفتارند! هر دو دارند رنج مى كشند و قربانى مى شوند يا داستان چيز ديگرى است.
بامداد:
موافقم و فكر مى كنم صرفا به نگاهى خشك وسياسى اكتفا نكنيم.
يغمائى:
ريشه هاى تاريخى را بايد در عراق پيدا كرد.عراق از لحاظ تاريخى سرزمين شگفتى است، به نظر من شايد قابل تامل ترين سر زمينى باشد كه ريشه هايش واقعا تا اعماق تاريخ كشيده شده است، حوادث و وقايع زيادى در اين تكه از خاك رخ داده است،اين سرزمين مهد نخستين تمدن بشرى بوده است، خط و زبان و ستاره شناسى از اين جا شروع شده است،در اين جا زمان تقسيم شده و تقويم اختراع شده است. مهد كهن ترين مذاهب بوده است و اكثر پيامبرانى كه اديان تك خدائى روى آن حساس اند در اين نقطه از زمين و اطراف آن فعاليت مى كرده اند. نخستين دولتهاى مقتدر در اين ديار شكل گرفته است و خلاصه خيلى چيزها،از دوره كهن تاريخ عراق، كه در آن ايام نامش بابل و آشور بود كه بگذريم مى رسيم به دوره اى كه توسط مادها و بعد كورش فتح شد، يعنى دولت بابل سقوط كرد و تا قرنها و در اكثر اوقات تكه اى از خاك ايران كهن بودو اين دور دوم تاريخ عراق است ، يعنى از فتح بابل تا ظهور اسلام، كه ظهور اسلام در اساس جغرافياى منطقه و بخش بزرگى از جهان را تغيير داد.
بامداد:
به اين ترتيب عراق در بنيادهايش مثل مثل عربستان يا يمن يك سر زمين عربى نيست؟
يغمائى:
در روزگار ما بسيارى چيزها را غبارهاى تاريخ پوشانده است و لى همانطور كه گفتيد، عراق در بنيادهاى تاريخى اش چه از لحاظ تمدن و زبان و خط كهن و نژاد ساكنانش سرزمينى عربى نيست، در روزگاراشكانيان پايتخت ايران به تيسفون منتقل شد و در روزگار ساسانيان پايتخت بزرگترين امپراطورى جهان آن روزگار ، ايران، در مدائن بود كه هنوز ويرانه هاى كاخ انوشيروان با ما سخنها دارد، در حقيقت تاريخ ايران و عراق در هم آميخته است و شناخت هريك بدون شناخت ديگرى ممكن نيست، بعد از ظهور اسلام اين سرزمين توسط ارتش اسلام تسخير شد و به دليل شرايط جغرافيائى و تاريخى و اجتماعى و ساخت و بافت مردم، پناهگاه شورشيان واقليت تحت فشار و ستم شيعه شد و سلسله اى از خونين ترين شورشها را در فاصله قرنهاى اول تا چهارم هجرى در عراق شاهديم.
بامداد:
در حقيقت شورشيان در اين سرزمين امنيت بيشترى احساس مى كردند..
يغمائى:
در كنار ملت سركوب شده ايران كه از مهاجمانى كه آنها را به زير باج و خراج و جزيه كشانده بودند ناراضى بودند و دائم شورش مى كردند طبعا شورشيان وشيعيان امنيت بيشترى احساس مى كردند.
بامداد:
به نظر مى رسد كه شما موافقتى با اين نظر كه مى گويد اسلام با ورود به ايران عدالت را با خود آورد موافق نيستيد؟
يغمائى:
بايد ببينيم از كدام اسلام داريم حرف مى زنيم!اسلام تئوريك و بالقوه ! يا اسلام پراتيك و توسط حكومتها آنطورى كه دلشان خواسته از قوه به فعل در آمده ، خوشخيالى و سهل انگارى را كنار بگذاريم و بدون اين كه با باورها و اعتقادات ساده و بى پيرايه مردم سر شاخ بشويم و فكر كنيم مسلمان بودن و باور به خدا و رسالت پيامبر وجاودانگى ونيايش و اساسا نگاه معنوى و مذهبى داشتن و به اخلاق متعهد بودن، از پذيرش تاريخ خونين و سراسر جباريت و استبداد اسلامى كه حكومت خلفا و پادشاهان رقم زده تفكيك ناپذير است! برويم و حقايق مادى و قابل لمس تاريخى را ببينيم! تاريخ اسلام را ما نمى توانيم در حكومت كوتاه مدت على ابن ابيطالب و خلافت چند ماهه حسن ابن على آن هم به قرائت شيعى و بخصوص با قرائت آخوندى شيعى كه با خروارها دروغ و افسانه پردازى هاى آخوندى آميخته است خلاصه كنيم.ما نمى توانيم به آن اسلامى كه در ذهن ما و جود دارد و يا قرار است به وجود بيايد اكتفا كنيم، آنچه كه در چهارده قرن قبل بر ايران آوار شد، آن اسلام حكومتى و سياسى كه اندك زمانى پس از پيامبر بازيچه دربارهاى اموى و عباسى و پس از ان هم در ايران مستقل ابزار حكومت سلسله هاى مختلف از غزنويان و سلجوقيان تا صفوىان و قاجارها و سپس خمينى شد، به قول معروف گلى به سر مردمان و اين آب و خاك نزد. در هر حال اينجا جاى توضيح بيشتر نيست واز چيزى كه دا يم در باره اش بحث مى كنيم دور مى شويم يعنى سابقه تاريخى جنگ شيعه و سنى كه در سومين بخش تاريخ عراق كهن خودش را نشان مى دهد. يعنى بىشتر در تكه دوم سومين بخش. بجز اين در بحثهاى ديگر خود در باره تاريخ اسلام به اين مسائل پرداخته ام.
بامداد:
چرا سومين بخش؟
يغمائى :
چون اولين بخش تاريخ عراق مال دورانى است كه هنوز ايران شكل نگرفته بود و سومريان و بابليان حكومت مى كردند. دومين بخش آن دوره اى است كه توسط مادها و بعد كورش فتح شد وتا پايان دوران ساسانى در اساس جزئى از امپراطورى هاى هخامنشى واشكانى و ساسانى بود و اين دوران حدور پانزده قرن به طول انجاميد.دومين مصلح يا پيامبر ايرانى مانى در همين سر زمين زاده شد. تا اين دوران دوم نشانى از اسلام نبود كه جنگى ميان شيعه وسنى وجود داشته باشد. بعد مى رسيم به دوران سوم يا اسلامى كه عراق شد مركز شورش و جنبش و انقلابات بسيار خشن و خونين و در همين دوران است كه ما شاهد شكل گيرى شيعه و سنى هستيم كه با تغير مركز خلافت از مدينه به كوفه در زمان على ابن ابيطالب اين سر زمين مركز نشو و نماى شيعيان شد. بعد از خليفه چهارم و امام اول شيعيان و خلافت چند ماهه امام حسن دودمان اموى با معاويه سر كار آمد و پايتخت هم به سوريه كنونى منتقل شد و از اين تاريخ به بعد ما شاهد فعال شدن هر چه بيشتر شيعيان هستيم. اين دوران تا سرنگونى دولت اموى ادامه دارد و عراق كنونى در آن دوران عصر خونينى را تجربه كرد، خشن ترين شورشها و خشن ترين سركوبها را كه بايد براى آن به تاريخ مراجعه كرد.
بامداد:
آيا در دوران امويان مى توان گفت به نوعى اهل سنت در صفوف حاكميت اموى در مقابل شيعيان قرار داشتند و جنگ شيعه و سنى از همان زمان آغاز شد.
يغمائى:
قضيه به اين سادگى نيست، درطول دوران اسلامى شدن، يا دوران اسلامى عراق ما با چند قطعه تاريخى روبرو هستيم كه بايد آنها را مثل قطعات پازل پشت سر هم قرار بدهيم تا قضايا روشن شود. نخستين قطعه دوران خلافت عمر و عثمان و علىاست.
بامداد:
در دوران پيغمبر وابوبكر چطور؟
يغمائى:
در دوران پيغمبر عراق قلب و پايتخت ايران بود.در اين دوران مسلمانان در همان عربستان سرگرم بودند و كارى به جهان خارج نداشتند. با روى كار آمدن ابوبكر ميان پيروان خاص على و سايرين شكاف افتاد و اين را مى توان آغاز كار دانست، هر چند بايد توجه داشته باشيم كه آخوندها قضيه را خيلى بزرگ و اگرانديسمان كرده اند و خروارها دروغ به خورد ما داده اند.
بامداد:
چطور دروغهائى؟
يغمائى:
دروغهاى تاريخى كه اذهان همه را آلوده كرده و نگذاشته كه وقايع تاريخى و روابط مسلمانان با يكديگر از پرده ابهام بيرون بيايد. اندكى توجه كنيم و در آميختگى ها و خويشاوندى ها را ببينيم، اينها نشان چيست؟ نشان دشمنى است يا دوستى؟ پيامبر اسلام داماد ابوبكر بود. عثمان خليفه سوم داماد پيامبر بود و دو دختر محمد يكى پس از ديگرى به خانه عثمان رفتند. حفصه خواهر عمر زن پيامبر بود، على داماد پيامبر بود و ام كلثوم يكى از دختران على همسر عمر بود و مى بينيم همان عمرى را كه آخوندها اينقدر منبرى مى كنند و نسبت به او فحاشى و هتاكى مى كنند داماد خانواده على بوده و على پدر و فاطمه مادر همسر عمر بوده اند.ميبينيم كه عائشه همان زنى را كه نام او را آخوندهاى مرتجع تبديل به دشنام كرده اند عميقا مورد علاقه پيامبر بوده است وپيامبر اسلام آخرين لحظات عمرش را در كنار او و سر بر دامان او سپرى كرده است. آخر چطور مى شود على ابن ابيطالب از روى مثلا نا آگاهى وسازشكارى دختر خود را به عقد ازدواج عمر در بياورد؟!مى بينيد كه در پايه ها، شيعه و سنى به نحو غير قابل انكارى خويش و قوم يكديگر هستند، مى بينيد كه مى توان اختلافات سياسى و فكرى را باور داشت ولى در عين حال مى توان فهميد اين در آميختگى ها و خويشاوندى ها با چيزى كه آخوندها مى گويند و سعى مى كنند به فتنه ها دامن بزنند كه در طول چهارده قرن به آن دامن زده اند ، نشان آنست كه حقايق طور ديگرى مى تواند باشد و آن بزرگان اسلام در كنار يكديگر كار اسلام را سامان و سازمان مى داده اند و مهمترين چيز برايشان حفظ و حراست از نظامى بوده كه پيامبر آن را به ظهور رسانده بود.مثلاتوجه كنيد! آخوندها قرنهاست كه ابوبكر را غاصب خلافت مى دانند و آتش اختلاف ميان شيعه و سنى را دامن مى زنند در حاليكه پيامبر بارها به بهترين وجه از او ستايش كرده و لقب صديق يعنى حقيقت گو را به او داده بود. براى اينكه بدانيد كه هر چه زمان جلوتر آمده ملاها فضا را آلوده تر كرده و بخصوص پس از روى كار آمدن صفويان هر چه توانسته اند جعل كرده اند شما را به بيتى از شاهنامه جلب مى كنم . فردوسى را مى گويند گرايش شيعه داشته و شيعه اسماعيلى بوده ولى احتمالا در زمان او گرد و خاك دروغ كمتر بوده كه فردوسى در شاهنامه مى سرايد
كه خورشيد بعد از رسولان مه
نتابد بر كس ز بوبكر به
مى بينيد كه فردوسى شيعه گرا چه احترامى براى ابوبكر قائل است.در آثار برترىن نمايندگان فرهنگ و ادب ما مانند عطار و سنائى و مولوى و سعدى و امثالهم از بزرگداشت خلفاى چهارگانه فروگذار نشده و اساسا تا قرن دهم هجرى اكثريت نمايندگان فرهنگى و فكرى ايران سنى بوده اند. من مى توانم چند ده كتاب مستند تاريخى را به شمامعرفى كنم كه نشان مى دهد على ابن ابيطالب روابط بسيار خوبى با ابوبكر داشته و با كمال احترام با او برخورد مى كرده، پشت سر او نماز مى گذارده ، در امر كشور دارى و خلافت يار نزديك او بوده در جنگها همراهى اش مى كرده است. در زمان عمر نيز اين ماجرا ادامه داشت كه مى شود آن را دنبال كرد.
بامداد:
به همان صورت دوران ابوبكر و به همان تنگاتنگى؟
يغمائى:
نه به همان صورت ولى على ابن ابيطالب در اين دوران در بسيارى كارها شركت داشت- ، در زمان او فتوحات بزرگ نصيب لشكر اسلام شد، كه از جمله مى‏توان به فتح دمشق و شام و فتح بيت المقدس و قيصريه و شمال افريقا و ايران در سال 20 ه.ق (640 ميلادى) اشاره نمود كه البته فتح كامل ايران دوازده سال به طول انجاميد و بعضى فسمتها سالهاى سال مقاومت كرد. مى شود رفت و حرفهاى ملاها را گوش كرد و نيز بررسى كرد كه در طى سالهاى حكومت عمر آيا على ابن ابيطالب در خانه نشسته بود و يا در فعاليتهاى اجتماعى و نظامى و سياسى شركت داشت؟ آيا خليفه دوم را نفى كرده بود و يا يار و مددكار او بود؟ آيا در فتح پايتخت دولت ساسانى تحت فرماندهى عمر شركت داشت يا نه؟
بامداد: يعنى هيچ اختلافى و جود نداشت؟
يغمائى:
اختلاف وجود داشت ولى نه اختلافى كه آخوندها مى گويند! اختلاف ، اختلاف دو تن از بزرگترين رجال سياسى و مذهبى يك نهضت بزرگ بود كه هر دوى آنها در گام اول بر سر حفظ نظام نوپاى اسلامى اختلافاتشان را كنار مى گذاشتند، نه آن مزخرفاتى كه ملاها سر هم مى كنند و قضيه را به جشن عمر سوزان و توهينهاى سخيف جنسى به اشخاصى كه مورد احترام چند صد ميليون مسلمان( اكثريت مسلمانان) هستند مى كشانند و آتش اختلاف و كشتار را بر مى افروزند تا در شكاف اين اختلافات خونين و سنى زدائى در سر زمينهائى كه فعاليت مى كنند نان و آب خودشان را جور كنند كه قرنهاست همين كار را هم مى كنند. بايد برويم و تحقيق كنيم و به عيان ببينيم تاريخ شيعه دست ساز آخوند در بخشهائى بسيار مهم جز دروغ و دغل چيزى نيست. تاريخى است با كوههاى سر به فلك كشيده جعل و دروغ، ريش و قيچى دست آنها بوده و در طول قرنها هر مزخرفى را كه خواسته اند به هم بافته و به عنوان تاريخ و حقيقت به خورد مردم داده اند. من با تاكيد موكد و بر اساس بيست سال تلاش و تحقيق مداوم در تاريخ ايران و اسلام مى گويم:
كارما سخت مشكل است و سنگينى اين دروغها كه به دليل آميختگى با گوشت و پوست و استخوان ما باعث مى شود وزن آنها را احساس نكنيم بيش از اين چيزهاست. تازه وقتى دروغ بودن اين مسائل را باور كرديم وزن و حجم استخوان شكن انها را احساس مى كنيم. در گام اول بايد رفت و اين حقيقت را دريافت كه ما با كوههائى از دروغ و جعل روبرو هستيم كه بر همه چيز از جمله ماجراى شيعه و سنى سايه انداخته است و تا اين كوههاى جعل و دروغ را پشت سر نگذاريم نمى توانيم حقايق تاريخ اسلام را بفهميم. منجمله ماهيت اختلاف عمر ابن خطاب و على را نمى توانيم بفهميم و سر از خانه على و ماجراى در به پهلوى فاطمه زدن واين چيزها كه به درد روضه خوانى مى خورد روبرو مىشويم و سر در مى آوريم.
بامداد:
اما بر سر معاويه كه از طرف عمر به حكومت شام منصوب شد چطور؟ اين يك اختلاف جدى بود.
يغمائى:
طبعا على با اين مساله موافق نبود، با مسائل ديگرى هم موافق نبود مثلا شكافى كه بين عرب و عجم افتاده بود كه اين قدرت قاهر بود و ديگرى مقهور، با اين همه على به مثابه يك رجل بزرگ سياسىفعاليتها ي خودش را داشت، حتى بعد ازآن هم در دوران عثمان با اينكه دامنه اختلاف بسيار گسترده شد و در شوراى شش نفره اى كه نامزدهايش براى خلافت او و عثمان بودند انتخاب نشد و فاصله اش با حكومتگران از دوران قبل زيادتر شد، تلاش كرد شورشيان را از قتل خليفه باز دارد و فرزندانش امام حسن و امام حسين را براى كمك فرستاد ولى موفق نشد و شورشيان عثمان را به قتل رساندند.
بامداد:
چرا در اين دوران فاصله زيادتر شد؟
يغمائى:
دلايل زياد هستند ولى برخى ها را بگذاريد از قول « خليل عزمى‏»، نويسنده سنى و از كتاب« بين الشيعه و السنه‏»، اشاره كنم كه عبارتند از:
تبعيد ابوذر غفارى، تقسيم حكومت ميان خويشاوندان، دور كردن مهاجرين و انصار و ياران قديمى پيامبر از كارها، وارد كار كردن بنى اميه كه با آنها خويشاوند بود،بخشيدن خمس غنائم افريقا به مروان ابن حكم،بخشيدن چهارصد هزار درهم به عبدالله ابن خالد، بخشش مالهاى فراوان به ابو سفيان و خلاصه از اين نوع كارها كه كار را به فعال شدن مخالفان و شورش كشاند.
بامداد:
شورش شيعيان؟
يغمائى:
هنوز از شيعه به مفهوم امروزى خبرى نبود، سالها طول كشيد تا شيعه از مرحله جنينى عبور كند و در زمان تئوريسينهاى اصلى تشيع يعنى امامان پنجم وششم قد و قامتى پيدا كند. شورشى كه به قتل خليفه سوم انجاميد شورش مسلمانان ناراضى بود، شورشى كه على با آن موافق نبود چون پى آمدهاى خليفه كشى را حدس مى زد و تلاش هم كرد جلويش را بگيرد ولى موفق نشد. بعد از عثمان مردم با على بيعت كردند و او دوران كوتاهى بر امپراطورى وسيع اسلامى فرمان راند و چنانكه مى دانيد در مسجد در سال چهل هجرى ترور شد. در اينجا ما شاهد پايان دوران خلفائى هستيم كه به نام خلفاى راشدين معروف اند ، خلفائى كه مورد احترام تمام مسلمانان بودند و هنوز هم مورد احترام و اعتقاد چند صد ميليون مسلمان هستند. قاعدتا مى توان حدس زد كه وقتى برجسته ترين شاخص امامت و سمبل مطلق و آغازگر امامت شيعى يعنى على ابن ابيطالب، با دو خليفه اولى با رفق و مدارا روزگار گذارانده و از قتل سومين ناخشنود بوده، پيروان خاص او نيز چنانكه ملايان تبليغ مى كنند وآتش اختلاف ميان شيعه و سنى را شعله ور مى كنند نبوده اند. اين اختلاف آنچنان كه امروز هست در پايه و مايه دستپخت آخوندها ست و آنها هستند كه از اين اختلاف كه هر چه خونين تر باشد براى آنها بهتر است سود مى برند. خوبست توجه كنيم كه نه در دوران على بلكه سالها بعددر دوران امام جعفر صادق اصلى ترين تئوريسين و تدوين كننده تشيع ما شاهد توهين به بزرگان اهل سنت نيستيم. و امامان اهل سنت امامان شاخه هاى حنفى و مالكى و حنبلى كه بعدها اكثريت مسلمانان پيرو آنان شدند هرگز مورد تحقير و توهين امامان شيعه نبوده اند و هرگز از آنان به زشتى و بى احترامى ياد نشده است.( پايان بخش اول)

هیچ نظری موجود نیست: