(1)
گرسنه خواهم ماند «من»،
و گرسنه خواهد ماند
دندانهای «من»
اگر درسفره خود نانی نیابم،
و چون گرسنگی به دراز کشد
خواهم مرد«من»
نومید و خاموش
بی هیچ فریادی،
در کنج ویرانه ای
یا تاریکی خیابانی
یا حاشیه راهی و روستائی،
و در این سرزمین پر نعمت
بسیار بار که «من»
این چنین مرده ام و می میرم وخواهم مرد.
(2)
گرسنه خواهی ماند «تو»
و دندانهای «تو»
چون «من»و دندانهای «من»!،
و گرسنه خواهد ماند «او»
و دندانهای«او»
چون «تو»و دندانهای «تو»!
و خواهید مرد
هریک «جدا»و«تک افتاده»و « دور از هم»،
نومید !
خاموش!
بی هیچ فریاد!
در کنج ویرانه ای
یا تاریکی خیابانی
یا حاشیه راهی و روستائی،
و در این سرزمین بسیار بار
که «تو»چون «من»
و «او»چون «تو»
این چنین مرده ایم و می میریم و خواهیم مرد
و تا پاس دارند
ارتجاع را و استبداد را
رژه خواهند رفت
با روده های انباشته از گوشت گرسنگان،
مادینگان و نرینگان مومن
مسلح به مسلسلها و چماقهاشان
در برابر«من»
و«تو»
و«او».
(3)
اما
گرسنه نخواهیم ماند «ما »
و گرسنه نخواهد ماند دندانهای «ما»
چون در سفره ی «ما» نانی نیابیم
و چون گرسنگی به درازا کشد
نخواهیم مرد«ما»
و نومیدی و خاموشی در کار نخواهد بود
وکنج ویرانه ای
یا تاریکی خیابانی
وحاشیه راهی و روستائی،
که دندانهایمان
که دندانهای «ما»
نیرومند تر از همیشه خواهند درخشید
چون دندانهای ببرها
در پایان خواب زمستان و آغازبیداری بهار
ونه تنها قلبها
که گلوی دشمنان خواهد لرزید
چون گامهای مادینگان و نرینگان مسلحشان
در برابر دستهای مشترک «ما »
و دندانهای مشترک«ما»
«ما».
هفده ژوئن 2006
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر