- رستاخیز
اسماعیل وفا یغمائی
برای فدائیان و مجاهدان جانباخته در نوزده بهمن
آنان که ریشه های نیرومند نسلهای پس ازخود شدند و هستند.
می آیند
زیباتر، داناتر
وفراتر از آنچه که بودند
تکیه زده برکوه ومعرفت و مردم
و با جاروهای آهنین و آتشین
برای جارو کردن موشها وخرافه ها - موشهائی که ریشه های سرزمین ما را می جوند
- و خرافه هائی که بر مغزها تاریکی و زهر می انبارند
و می آیند
البته با تفنگ و باروت
در برابر دشمنی سراسر دندان و دریدن ودنائت - دشمنی که قلب کودکان را بر آتش استخوانهای پدرانشان
- در خون مادران بریان می کند وبا ولع به دندان می کشد
- و مجنون را با گیسوان لیلی بر دارمی آویزد
****
می آیند با تفنگ، تفنگ و بازهم تفنگ
چون ارتشی از میان مردم و در میان مردم
چون ارتشی از مردم
اگرچه تمام تاجران بازار خون و زر
محکومشان کنند
و شکمهای پروارشان را به سرگشتگی بخارانند
می آیند با تفنگ، تفنگ و بازهم تفنگ
چون ارتشی از میان مردم و در میان مردم
چون ارتشی از مردم
اگرچه تمام تاجران بازار خون و زر
محکومشان کنند
و شکمهای پروارشان را به سرگشتگی بخارانند
و مبارزه با تمساح را تنها با بوسه قانونی بشناسند
******
می آیند
زیباتر، داناتر
و فراتر از آنچه که بودند
نه تنها برای تسخیر مسند بل برای تقسیم آن
نه تنها با سرود آزادی در برابر زوزه استبداد
ونه تنها برای ویرانی استبداد و بنای استبدادی دیگر
بل با ترانه های هزاران رنگ و آهنگ دموکراسی
که تفسیر گرمعنای آزادی است
که نگاهبان و دژبان آزادی است
که جان آزادی ست
که معمار همیشه درکار بنای بی پایان آزادی است
و بی او
آزادی همان لحظه که جدال با استبداد را بپایان رساند
به پایان خود می رسد
نه تنها با سرود آزادی در برابر زوزه استبداد
ونه تنها برای ویرانی استبداد و بنای استبدادی دیگر
بل با ترانه های هزاران رنگ و آهنگ دموکراسی
که تفسیر گرمعنای آزادی است
که نگاهبان و دژبان آزادی است
که جان آزادی ست
که معمار همیشه درکار بنای بی پایان آزادی است
و بی او
آزادی همان لحظه که جدال با استبداد را بپایان رساند
به پایان خود می رسد
*****
به انتظار
در آینه ها می نگریم
می بینیم و می دانیم اگر چه انکار کنیم
که با اینهمه غوغا و کرشمه
چندان زیبا نیستیم! و چنگی به دل نمی زنیم
اما می آیند ومی رویند
زیباتر، داناتر، و فراتر از آنچه بودند
وزیباتر، داناتر، و فراتر ازآنچه که هستیم.
می آیند تا زیبایمان کنند
*****
بر لبانمان لبخند
و در چشمانمان اشک
پراکندگیمان را در شما به جمعیت می رسانیم
فراموشتان نمی کنیم
بیادتان می آوریم با آن همه سرود و روشنی
چون کلافی از آذرخش و در تیره ترین شبها
وبر ریشه های شما
می بینیم و می دانیم اگر چه انکار کنیم
که با اینهمه غوغا و کرشمه
چندان زیبا نیستیم! و چنگی به دل نمی زنیم
اما می آیند ومی رویند
زیباتر، داناتر، و فراتر از آنچه بودند
وزیباتر، داناتر، و فراتر ازآنچه که هستیم.
می آیند تا زیبایمان کنند
*****
بر لبانمان لبخند
و در چشمانمان اشک
پراکندگیمان را در شما به جمعیت می رسانیم
فراموشتان نمی کنیم
بیادتان می آوریم با آن همه سرود و روشنی
چون کلافی از آذرخش و در تیره ترین شبها
وبر ریشه های شما
که ریشه های شریف مائید می روئیم
وبعد از این همه تبر
وبعد از این همه تبر
بر ساقه های خود قد می کشیم
و به گل مینشینیم
و به گل مینشینیم
تا نام و یادتان را در عطری خوش بپراکنیم
هشت فوریه دوهزار و هشت میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر