دین در برابر اندیشه و هنر. اسماعیل خویی
تنها هنری که از تیغِ بیدریغِ هنرستیزیی اسلامی جان به در میبرد همان "شعر" است. و این هم به این علّت است که عربان در دوران به ناروا "جاهلیّت" نامیده شده عاشق شعرند و هم به این علّت که قرآن، گر چه "پیروان شاعرن را گمرهان" میشناسد، خود، سرشار و پُربار است از سخنان شاعرانه.و چنین است که، در فرهنگِ ایران، اندیشیدنِ فلسفی" به شعر پناه میبرد و "فلسفه" یکی از درونمایههای شعر پارسی میشود. و نمودِ ویژهای از شخصیتِ ادبی در فرهنگِ ما پدید میآید که همان، همانا، "شاعر – فیلسوف" است. و چنین است که فردوسی، سنایی، مولوی، ناصرخسرو، خیام، سعدی، حافظ و دیگر شاعران بزرگِ ما، هر یک و همه، در زمانهی خویش، بزرگانِ اندیشهی ایرانی نیز هستند. و بی دلیل نبوده است که برخی از بزرگانِ دین، نمایندگان بخشِ اسلامزدهی فرهنگِ ما، مثنوی مولوی را با انبر از زمین برمیگرفتهند. و بی دلیل نیست که ناصر خسرو میسراید
تنها هنری که از تیغِ بیدریغِ هنرستیزیی اسلامی جان به در میبرد همان "شعر" است. و این هم به این علّت است که عربان در دوران به ناروا "جاهلیّت" نامیده شده عاشق شعرند و هم به این علّت که قرآن، گر چه "پیروان شاعرن را گمرهان" میشناسد، خود، سرشار و پُربار است از سخنان شاعرانه.و چنین است که، در فرهنگِ ایران، اندیشیدنِ فلسفی" به شعر پناه میبرد و "فلسفه" یکی از درونمایههای شعر پارسی میشود. و نمودِ ویژهای از شخصیتِ ادبی در فرهنگِ ما پدید میآید که همان، همانا، "شاعر – فیلسوف" است. و چنین است که فردوسی، سنایی، مولوی، ناصرخسرو، خیام، سعدی، حافظ و دیگر شاعران بزرگِ ما، هر یک و همه، در زمانهی خویش، بزرگانِ اندیشهی ایرانی نیز هستند. و بی دلیل نبوده است که برخی از بزرگانِ دین، نمایندگان بخشِ اسلامزدهی فرهنگِ ما، مثنوی مولوی را با انبر از زمین برمیگرفتهند. و بی دلیل نیست که ناصر خسرو میسراید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر